مرکّب از: بی + قدر، بی رتبه و بی عزت. (آنندراج)، بی عزت. بی رتبت. حقیر و آنکه قدر و مرتبۀ وی را کسی نشناسد. (ناظم الاطباء)، بی خطر. حقیر. بی مقدار. (یادداشت مؤلف)، بی عزت. بی احترام: هر کس که شاد نیست بقدر و بجاه او بی قدر باد نزد همه خلق و بی خطر. فرخی. مر گوهر باقیمت و با قدر و بهارا اینها نه سزااندکه بی قدر و بهااند. ناصرخسرو. خسیس است و بی قدر بی دین اگر فریدونش خالست و جمشید عم. ناصرخسرو. بی رتبت تو گردون بی قدر چون زمین با هیبت تو آتش بی تاب چون شرر. مسعودسعد.
مُرَکَّب اَز: بی + قدر، بی رتبه و بی عزت. (آنندراج)، بی عزت. بی رتبت. حقیر و آنکه قدر و مرتبۀ وی را کسی نشناسد. (ناظم الاطباء)، بی خطر. حقیر. بی مقدار. (یادداشت مؤلف)، بی عزت. بی احترام: هر کس که شاد نیست بقدر و بجاه او بی قدر باد نزد همه خلق و بی خطر. فرخی. مر گوهر باقیمت و با قدر و بهارا اینها نه سزااندکه بی قدر و بهااند. ناصرخسرو. خسیس است و بی قدر بی دین اگر فریدونش خالست و جمشید عم. ناصرخسرو. بی رتبت تو گردون بی قدر چون زمین با هیبت تو آتش بی تاب چون شرر. مسعودسعد.